محل تبلیغات شما



بیرون باران میبارد
عده ای زیر باران قدم میزنند
عده ای نشسته اند به موسیقی گوش میدهند
و من در حیرتم آن کدام
موسیقیست که از صدای شرشر باران زیباتر است
پیرمردی هم به دنبال چترش میگردد
و اما , من در اتاقم نشسته ام
دارم شعر مینویسم
شعر هایم نه به زیبایی توست
و نه به زیبایی باران
فقط حرفهایست که دلم را ابری کرده است
و ماننده باران میخواهم ببارد


ای دل باز که امشب بهانه گرفته ای!
باز که هوس باران کرده ای
قدم زدن در کنار جانان کرده ای
باز که هوس بهار ارغوان کرده ای
تماشای خزان بی پایان کرده ای
امشب که همه خوابند
جز من و یاد او
باز تو هوس یک آغوش
گرم امان کرده ای
باز که در کوچه بی صر و صدای دلم
هوس شنیدن ندای گنجشک گریزان کرده ای
امشب که خواستم ببرم یادش ز خاطر
باز تو از غنچه لبهایش
هوس یک بوسه ای سوزان کرده ای


غصه ای تنهایی را نخور
خورشیدی هست که از خواب بیدارت کند
مهتابی هست که شبها برایت لالایی بخواند
قهوه ای هست گرچه تلخ اگر تنهایی
اما قندی هست
دلداده  گرچه نباشد
اما آهنگی هست که دلدارت باشد
اگرچه نباشد خبری از دوستدار
اما کتابی هست که  یارو دوستدارت باشد
غصه گرچه چهره ات را پوشانده باشد  
اما لبخندی هست که مرهم دردت باشد.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اسلام